به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر/سارا فرجی؛ خرید کردن، در دنیای امروز به عنوان جزئی جدایی ناپذیر از زندگی روزمره ما حساب می شود. برای خیلی از ما خرید کردن تبدیل به نوعی تفریح و سرگرمی شده و در خیلی از مواقع وقتی می خواهیم حال و هوایمان عوض شود یا به اصطلاح برای خیلی ها برای انکه افسردگی و دردهایشان درمان شود به مرکز خرید می روند و در آنجا پرسه می زند حتی اگر خرید نکنند. اصطلاحاتی مثل خرید درمانی یا اعتیاد به خرید را شاید خیلی از ما شنیده باشیم به این معنی که فرد برای بهبود حال و احوالش به مرکز خرید می رود یا افرادی که انقدر به خرید معتادند که گاهی ناچارا مجبور می شوند که تحت درمان روانکاو قرار بگیرند و این اعتیادشان را درمان کنند. همه این نکات نشان می دهد که خرید یک مسئله ساده و پیش پا افتاده نیست بلکه یک کنش اجتماعی است که جای بحث دارد. برای بحث مفصل درباره خرید، سراغ عباس کاظمی، عضو هیأت علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم رفتیم و با او گفتگوی مفصلی راجع به خرید، انواع خریداران، پرسه زنی و ....انجام دادیم. کاظمی تاکنون تحقیقات و پژوهش های مفصلی درباره موضوع خرید انجام داده است. «پرسه زنی و زندگی روزمره» و «امر روزمره در جامعه پسا انقلابی» از جمله کتاب های منتشر شده از وی است.
*می خواهم بحث را اینگونه شروع کنم که در ادبیات ما معمولاً خرید، معادل مصرف در نظر گرفته می شود و ما تقریباً به همه کسانی که اهل خرید هستند برچسب مصرف گرا می زنیم و گویی خرید و مصرف کردن را یک امر مذموم درنظر می گیریم نظرشما در این باره چیست؟
خرید هم مثل همه فعالیت های اجتماعی جنبه های متعدد دارد؛ جنبه مثبت، منفی و یا حتی جنبه خنثی. خرید کردن فی النفسه چیز بدی تلقی نمی شود، ولی اگر خرید جنبه اعتیاد آور پیدا کند مثل هر چیز اعتیاد آور دیگری مذموم به شمار می آید، چون به طور کلی تک بعدی شدن امر منفی و مذمومی است ولی نفس خرید جنبه های مثبتی مثل ارتباط، تعامل، آزادی و گردش اطلاعات را به همراه دارد، اما خرید اگر به عنوان شکلی از مصرف گرایی و یا اولویت زندگی یک نفر باشد می تواند به عنوان یک بیماری تلقی شود. بنابراین خرید کردن یک طیف است که هم می تواند خلاق گونه و همراه با ارتباط و آزادی و اینها باشد و هم می تواند با انقیاد و مصرف گرایی افسار گسیخته همراه شود.
خرید کردن یک طیف است که هم می تواند خلاق گونه و همراه با ارتباط و آزادی و اینها باشد و هم می تواند با انقیاد و مصرف گرایی افسار گسیخته همراه شود
*شما در مباحثی که درباره خرید داشتید، خریداران و مصرف کنندگان را دسته بندی کردید و خیلی درباره خریداران تفریحی بحث کردید کمی درباره این دسته از خریداران بگوئید.
من بحثی که راجع به خریداران تفریحی داشتم، مربوط به سال ۱۳۸۴ است و از آن زمان تا الان اتفاقات خیلی زیادی در ایران رخ داده و خرید بیشتر از گذشته جنبه تفریحی پیدا کرده و خرید غیرتفریحی بیشتر در حاشیه قرار گرفته است. در سال های پایانی ۱۳۷۰ و اوایل سال ۱۳۸۰ خرید تفریحی مربوط به بخش قلیلی از جامعه بوده است ولی الان اینگونه نیست و بخش عمده ای از خریداران جزو خریداران تفریحی هستند. مصداق این حرف هم عبارت «توقف بیجا مانع کسب است»، است که این روزها کمتر می شنویم.
در تحقیقاتی که اخیراً انجام دادیم طبقات بالا و طبقات متوسط بیشتر خرید تفریحی می کنند و طبقات پائین بیشتر خرید اضطراری و از روی نیاز انجام می دهند و خرید تفریحی برایشان یک امرلوکس و مبتذل است، البته علاوه بر قشر طبقه پائین، افراد سن بالا به خصوص مردان هم چنین نگاهی به خرید دارند و خرید تفریحی نمی کنند. اتفاقی که در شهرهایی مثل تهران افتاده این است که خرید به طرز جدایی ناپذیری با تفریح گره خورده و به نوعی تفریح، ضمیمه خرید شده است و این خودش می تواند جنبه آسیب زایی داشته باشد؛ مثلاً اینکه باعث می شود ما تفریح یا سفر بدون خرید خیلی کم داشته باشیم.
*چه اتفاقی افتاده که خرید چنین جنبه ای پیدا کرده است؟
اول اینکه خب ما از همه طرف بمباران تبلیغاتی شدیم و تبلیغات همه را تشویق به خرید ومصرف کردن می کند، از طرفی فضاهای تجاری در شهر گسترش یافته است و سیاستگذاری شهری به سمتی رفته که حضور زن ها و در برخی مواقع حضور مردها در شهر با خرید معنی پیدا می کند. علاوه براین ها خرید یک جنبه سیاسی هم دارد؛ به این معنا که خرید، رفتارها را پیش بینی پذیر می کند و در نتیجه اشکال حضور در فضای عمومی پیش بینی پذیر می شود. برای سیاستگذاری شهری بهتر است که جمعیت حول خرید سامان پیدا کند تا چیزهای دیگر. به نوعی خرید یک ابزار کنترلی می شود برای مکانیزم های انضباطی، حضور و بودن در شهر چرا که کاملاً مشخص است افراد کجا جمع می شوند، حالا این را مقایسه کنید با اشکال دیگر حضور در پارک ها، فضای شهری و... که افراد بدون خرید در حال قدم زدن و تفریح کردن هستند. این گونه تفریح ها برای سیاستگذاران شهری و قدرتمندان نوعی حضور پیش بینی ناپذیر و دردسرساز است. بنابراین خرید کردن اگرچه خودش نفس آزادی آور و رهایی بخش مخصوصاً برای زن ها دارد ولی همزمان می تواند یک نفس محدود کننده برای حضور افراد در فضای شهری هم داشته باشد.
خرید کردن اگرچه خودش نفس آزادی آور و رهایی بخش مخصوصاً برای زن ها دارد ولی همزمان می تواند یک نفس محدود کننده برای حضور افراد در فضای شهری هم داشته باشد
*منظورتان از نفس آزادی آور به خصوص برای زن ها چیست؟
به این معنی که زنان به بهانه خرید می توانند از خانه بیرون بیایند، به بهانه خرید می توانند در تعامل با مردان قرار بگیرند، چون در گذشته زن ها عمدتاً یا برای مرگ ومیر به بهشت زهرا می رفتند یا به مسجد و یا به حمام عمومی که هر سه فضا هم فضای تفکیک جنسیتی است، ولی فضای خرید اینگونه نیست و زنان در تعامل بیشتری با مردان قرار می گیرند و با شهر مرتبط می شوند؛ به بیان دیگر خرید توانست حضور زنان را در جامعه ای که تا حدی مرد سالار بود، توسعه بدهد ولی گسترش فضای تجاری و مصرفی باعث شد که شکل حضور زنان محدود به حضور مبتنی برخرید شود و سایر حضور زنان نادیده گرفته می شود و به نوعی با سوء ظن هم دیده می شود که زنان فقط دنبال خرید هستند.
*البته به نظر می رسد در سال های اخیر کمی این نگرش تغییر کرده و ما امروزه شاهد حضور مردان در مراکز خرید هم هستیم و خرید از اینکه فقط امری زنانه تلقی شود در حال خارج شدن است.
بله، بازار مصرف و خرید، مردان را هم در برگرفته است ولی به همان میزان که خرید امری مردانه شده حضور در فضای عمومی و جایی غیر از خرید امری زنانه نشده است؛ به بیان دیگر زنان در عرصه های عمومی حضور دارند ولی نقش ها و موقعیت های مهم را در اختیار ندارند. من نگران این هستم که توسعه فضاهای عمومی مبتنی بر خرید زنان را محدود به آن فضاها کند و دیگر احساس نیاز به اینکه وارد فضاهای جدی بشوند، نداشته باشند.
*درصحبت هایتان اشاره کردید که امروز دیگر برخلاف گذشته توفق بیجا مانع کسب نیست و اتفاقاً مغازه دارها از بی هدف پرسه زدن و رفتن به مراکز خرید استقبال می کنند. چرا چنین اتفاقی افتاده است؟
بله، قبلا اینگونه بود که وقتی کسی جلوی ویترین مغازه ای می ایستاد، فروشنده اعتراض می کرد که بیخودی نایست و برو بگذار خریدار واقعی بیاید ولی امروز همه را تشویق می کنند که به داخل مراکز خرید بیایند و فقط ببینند. در واقع امروز توقف بیجا خوب است و دیگر مانع کسب نیست. چون این ایستادن پتانسیل این را ایجاد می کند که ممکن است یک روزی شما خریدار شوید. حتماً دیده اید کسانی که را فقط در مراکز خرید و یا هایپرمارکت ها قدم می زنند، فضای حاکم در آنجا افراد را تشویق می کند تا خرید کنند در واقع ما امروز شاهد تغییر سیاستی هستیم که پرسه زن را به خریدار تبدیل می کند.
*در مقالاتی که راجع به خرید داشتید از عبارتی با عنوان لذت چانه زنی استفاده کردید کمی درباره این عبارت توضیح دهید.
چانه زنی، پدیده ای است که فی النفسه برای ارزان تر خریدن نیست، بلکه بهانه ای برای تعامل اجتماعی است. در نفس خرید هم لذت وجود دارد، البته در عین حال که از پول خرج کردن لذت می بریم همزمان اضطراب هم داریم. اضطراب اینکه آیا کالایی که خریدیم همان چیزی است که می خواستیم، آیا قیمتش مناسب است؟ آیا این کالا کیفیت لازم را دارد و... . در عین حال از اینکه پول خرج کردیم لذت هم می بریم. اتفاقاً زیمل هم مقاله ای دراین باره دارد که در آن درباره دو دسته فرد خسیس و ولخرج نام می برد و از آنها به عنوان دوتیپ شخصیتی یاد می کند. در چانه زنی فرد فکر می کند قدرت این را دارد که چانه بزند، تأثیرگذار باشد، قیمت ها را تغییر بدهد وطرف مقابل را اقناع کند. بنابراین چانه زنی فقط یک عمل صرفاً مالی که هزینه را کمتر کند نیست، بلکه یک پدیده اجتماعی است و به همین معنا خریدکردن هم یک پدیده اجتماعی است، چون مجموعه ای از تعاملات اجتماعی را دربرمی گیرد و خرید را به یک عرصه فرهنگی تبدیل می کند. این مجموعه فرهنگی خوب است به شرط اینکه در شهر، فضاهای عمومی دیگری هم وجود داشته باشد، اما وقتی فضای خرید و تجاری فضای مسلط و غالب زندگی عمومی می شود، احساس خطر می کنیم که چه برسرعلایق سیاسی مردم شهر می آید. در چنین شرایطی مردم نسبت به اطرافشان بی اهمیت می شوند، حساسیت هایشان را از دست می دهند و مسئولیت های اجتماعی خود را فراموش می کنند و فقط فکر می کنند که چگونه زمان خود را در مراکز خرید بگذرانند و از خرید و تعامل با کالاها لذت ببرند.
*می توان این اتفاق را نوعی شگرد و تصمیم سرمایه دارانه هم دانست به این معنا که مردم به مسائل دم دستی و روزمره مثل خرید سرگرم شوند و حساسیت خود را نسبت به اتفاقات از دست بدهند؟
در واقع یک شگرد ناخودآگاهانه و به طورغیررسمی برنامه ریزی شده است. ساختار اجتماعی مبتنی بر نظام سرمایه داری فضاهایی را ایجاد می کند که مردم به مسائلی سرگرم شوند و از یکسری مسائل دیگر دور شوند.
*اگر به دسته بندی کشورها و جوامع به دو دسته توسعه یافته و در حال توسعه قائل باشیم آیا می توان خرید را در این دسته بندی جا داد و مثلا گفت خرید در جوامع توسعه یافته کمتر از جوامع درحال توسعه است؟
در تحقیقاتی که انجام داده شده مشخص شده که روند ساخت مراکز خرید و مصرف جوامع درحال توسعه رو به جلو بوده و رشد داشته است، در حالی که در جوامع غربی از این جهت به اشباع رسیدند، از طرفی خرید کردن بیشتر به فضای مجازی رفته است، خرید از سایت آمازون، ای بی و... نمونه اینگونه خرید هاست. خرید از فضای مجازی باعث شده تا خرید از خیابان ها و مراکز خرید کاهش پیدا کند با وجود این نمی توانیم بگوئیم خرید کردن خاص این طبقه یا کشور است. به نظر من هرجایی که طبقه متوسط وسیع و فربه وجود داشته باشد مصرف و خرید هم موضوعیت پیدا می کند.
روند ساخت مراکز خرید و مصرف جوامع درحال توسعه رو به جلو بوده و رشد داشته است، در حالی که در جوامع غربی از این جهت به اشباع رسیدند، از طرفی خرید کردن بیشتر به فضای مجازی رفته است، خرید از سایت آمازون، ای بی و... نمونه اینگونه خرید هاست
*این سوال را پیرو این بحث پرسیدم که بسیاری از کسانی که در کشورما اهل خرید کردن و به مرکز خریدن رفتن هستند، وقتی به کشور دیگری مهاجرت می کنند الگوی مصرف و خرید کردنشان متفاوت می شود و کمتر سراغ خرید می روند.
به نظرم این داستان کمی فرق دارد. در جامعه ما چشم و هم چشمی، رقابت، نمایش و شوآف بیشتر است ولی وقتی به جای دیگری می رویم با جامعه غریبه ای مواجه می شویم که دیگر خیلی موضوعیت ندارد به این فکر کنیم که آنها درباره ما چه فکری می کنند. در کشورهای غربی و توسعه یافته شاید این میزان ولع به خرید کمتر دیده می شود اگرچه هنوز در آنجا نیز ولع مصرف وجود دارد، اما به نظر می رسد نظامهای جهانی مصرف بیشتر جوامع در حال توسعه را نشانه گرفته اند.
*حالا واقعا اینگونه است؟
این احساس ماست. من تحقیقی ندیدم که نشان دهد خرید کردن خاص کشور یا مدل جوامع خاصی است ولی می توانیم بگوئیم ایرانیانی که به خارج از کشور می روند، نوعی احساس آزاد شدن می کنند و فکر می کنند دیگر لازم نیست همه جا لباس مهمانی بپوشند، آرایش کنند و ... . بنابراین شهروند ایرانی وقتی به کشور دیگری می رود احساس می کند می تواند خود واقعی اش باشد. ما یک جامعه جمع گرا هستیم و به جامعه و قضاوت های دیگران اهمیت می دهیم این احساس ممکن است با مهاجرت تغییر کند.
*در تحقیقات قبلی تان روی این موضوع کار کرده بودید که مراکز خرید بیشتر در مناطق متوسط و متوسط رو به بالا ساخته می شود، در طول این سال ها اوضاع تغییر کرده و در مناطق پائین شهر هم شاهد ساخت مراکز خرید بزرگ هستیم چه اتفاقی افتاده که گستره خرید انقدر وسیع شده است؟
با وجود این ساخت ها براساس آمار و تحقیقاتی که ما اخیراً انجام داده ایم هنوز هم بیشترین مراکز خرید در مناطق یک، سه، پنج و ۲۲ است. در پروسه ساخت این مراکز خرید در مناطق جنوب شهر دو تا اتفاق افتاده است؛ اول اینکه مراکز خرید در مناطقی ساخته می شود که هیچ همخوانی با منطقه ندارد و با فکر سودآوری بالا ساخته شده ولی برعکس جواب داده است، مثل مرکز خرید تیراژه دو که در نظام آباد ساخته شده است و هیچ همخوانی و سازگاری با محیط آنجا ندارد و نتوانسته مردم محلی را مشتریان خود کنند، اما در برخی مراکز خرید مثل نجم خاورمیانه محصولات ارزان می آورند یا هایپر مارکت شان را وسعت می بخشند تا قشر بیشتری از مردم جذب شوند. بوتیک ها و مغازه های این گونه مرکز خریدها همان اجناسی را می آورند که بازار شهر ری دارد و وقتی می روی آنجا فکر می کنی که قیمت ها خیلی بالا نیست. یا مثلاً مرکز خرید کیان در نواب، مردم آن محل فضای مرکز خرید را متناسب با آنجا تغییر دادند و کالاهای موجود در آنجا بسیار ارزان است و مشتریان زیادی جذب آنجا شده اند. بنابراین هم مراکز خرید خودشان را متناسب با جمعیت تغییر می دهند و هم مراکز خرید را به شکلی که خودشان دوست دارند در می آورند.
*ولی خب حتماً احساس نیازی هم بوده که چنین مراکز خریدی ساخته شده است؟
نه الزاماً؛ من فکر می کنم که نوعی سیاستگذاری بوده به این شکل که مثلاً شهرداری سرمایه گذاران را تشویق کرده که مرکز خرید بسازند و به آنها در ساخت هم کمک کرده است و تخفیف ویژه ای هم برای ساخت تراکم به آنها داده است، سرمایه گذاران هم فکر می کنند این مراکز خرید می توانند سودآور باشند در حالی که در بلند مدت احتمالاً اینگونه نخواهد بود چون مدل خرید مردم در مناطق پائین شهر کمتر با فرهنگ مراکز خرید همخوان است مگر اینکه این مراکز را متناسب با سطح زندگی خود تغییر دهند. تیراژه دو این کار را نکرد به همین دلیل هم یک فضای جداگانه ایجاد کرده ولی مرکز خرید کیان این کار را کرد و به نظر می رسد موفق هم شد. به طور کلی من فکر می کنم یک موج مرکز خرید سازی رخ داده که سازندگان فکر کردند برایشان سودآور است و شروع به ساخت و ساز کردند بدون اینکه مکان یابی کنند. مردمی که از خیابان و دستفروش خرید می کنند و برای خرید هایشان حساب کتاب می کنند با مردمی که از خرید کردن و پول خرج کردن لذت می برند فرق دارند. افراد طبقه متوسط وقتی یک جنس گران می خرند از طریق شوآف آن حس خوبی به خود می دهند ولی افراد طبقات پایین وقتی جنس گران می خرند حس بدی پیدا می کنند.
*چه ارتباطی میان خرید و امر روزمره وجود دارد؟
خرید بخشی از زندگی روزمره است و نمی توانیم آن را از زندگی روزمره جدا کنیم، همانطور که نمی توانیم خوابیدن را از زندگی روزمره جداکنیم، منتها نکته این است که برخی از فعالیت های روزمره ما می تواند ابزار دست قدرتمندان قرار بگیرند، حتی خوابیدن ما هم می تواند ابزاری به دست قدرتمندان باشد و آنها تعیین کنند که مردم بیشتر بخوابند کمتر کار کنند یا بالعکس. پس می بینید که حتی امری مثل خوردن و خوابیدن هم می تواند یک امر سیاسی شود. مثلاً اینکه ما الگویی از مصرف ارائه دهیم که مردم کمتر در داخل خانه غذا بخورند و بیشتر سراغ غذای بیرون بروند. این دستکاری ها سیستم اقتصادی و سیاسی را تغییر می دهد. خرید کردن هم می تواند این ابزار باشد به این شکل که با تشویق مردم به خرید کردن آنها را به این سمت سوق دهیم که به جای تعامل با آدم ها بیشتر به تعامل با کالاها بپردازند، در چنین شرایطی داشتن یک کالا به فرد هویت می دهد تا بودن در کنار دیگری. به خاطر همین خرید و امر روزمره با امر سیاسی به هم گره می خورد.
خرید بخشی از زندگی روزمره است و نمی توانیم آن را از زندگی روزمره جدا کنیم، همانطور که نمی توانیم خوابیدن را از زندگی روزمره جداکنیم، منتها نکته این است که برخی از فعالیت های روزمره ما می تواند ابزار دست قدرتمندان قرار بگیرند
*خریدار تفریحی را می توانیم همان پرسه زن بدانیم؟
در اواخر دهه ۷۰ و اوایل سال هشتاد ما فکر می کردیم خریدار تفریحی می تواند قابلیت پرسه زن بودن داشته باشد و پرسه زن می تواند خودش را به شکل خریدار تفریحی دربیاورد، ولی پرسه زن اصلاً خریدار محسوب نمی شود و هدف اصلی اش خرید کردن نیست. خریدار تفریحی دو شکل دارد؛ آمدی خریدکنی تفریح هم بکنی یا آمدی تفریح کنی، خرید هم بکنی. پرسه زن به دسته دوم نزدیک است. اینجاست که مراکز خرید جدید تلاش کردند که پرسه زنان را هم تبدیل به خریدار کنند و موفق هم شده اند. در حالی که قبلاً اینطور نبود.
*درمقاله پرسه زنی جمله ای را نقل کرده بودید با این مضمون که قدم زدن اتلاف وقت است، ولی پرسه زدن نوعی زندگی است منظور این عبارت چیست؟
پرسه زدن یک نوع قدم زدن فرهنگی است، البته شباهتشان در این است که هر دو بی هدف هستند ولی منظور این عبارت این بوده که برای پرسه زن یک شأن خاصی قائل شود. کسی که شهر را خیلی خوب می بیند و درک می کند و مورد بازاندیشی قرار می دهد ولی قدم زدن همان معنی علاف را می دهد، بنابراین پرسه زدن یک شکل از قدم زدن ارتقا یافته است.
*دلیل اینکه برخی از مراکز خرید تبدیل به پاتوق می شوند چیست؟
وقتی مکان یک موقعیت هویتی پیدا کند و حس هویت به آدم ها بدهد، پاتوق می شود. مکان می تواند حس تمایز به آدم ها بدهد یا خاطره تولید کند و گذشته ما را به یادمان بیاورد. همه این ها می تواند ما را با آدم هایی که از پیش می شناسیم مرتبط کند. همه این ها باعث می شود که برخی از مراکز خرید تبدیل به مکان به معنای خاطره انگیزی و اینها شود. مثلاً در پاساژ نصر بیشترین اجتماع محلی رخ می دهد، چون بسیاری از فروشنده ها و خریداران از پیش هم را می شناسند. از طرفی گیشا خیلی جایی برای اینکه آدم ها همدیگر را ملاقات کنند، ندارد و مرکز نصر یکی از مکان های ملاقات اجتماعی آدم ها با یکدیگر می شود. ممکن است مشتریان این مرکز خرید کم شده باشد ولی حضور اجتماعی آدم ها همچنان پررنگ است و با محله پیوند نزدیکی دارد.
*به عقیده شما خرید یک امر خصوصی است یا عمومی و اجتماعی؟
خرید در مرز بین امر عمومی و خصوصی است، یعنی هم امر عمومی است هم امر خصوصی؛ وقتی خرید می کنیم در عین اینکه در میان مردم حضور داریم و تعامل می کنیم به نوعی در تنهایی خود هم فرو می رویم و انگار خودمان را پشت کالاها مخفی می کنیم. خرید کردن به نوعی رفتن در درون خود میان موج مردم وکالاهاست، پس همزمان می تواند هر دو بعد را داشته باشد. هم آدم منزوی به خرید می آید و در تنهایی خودش غرق می شود و هم یک فرد اجتماعی به بیرون می آید تا با دیگران تعامل کند و به قول معروف دلش باز شود.
*در این مدت اخیر بیشتر از گذشته شاهد دستفروش و خرده فروش ها هستیم و بسیاری از پیاده راه ها محل تجمع دستفروشان و خرده فروشان شده است، گویی مراکز خرید به سطح خیابان ها کشیده شده است.
یک اقتصاد پیچیده، فاسد و پنهان پشت نظام دستفروشی قرار دارد. من دو گونه پاسخ به این سال دارم؛ پاسخ خوشبینانه ام این است که جنبش دستفروشی به عنوان یک جنبش اعتراضی بخشی از بیکارانی است که شغل ندارند و فقط دستفروشی به ذهنشان می رسد و خیابان را تصرف می کنند. اما پاسخ بدبینانه اینکه مغازه دارها از این وضعیت به شدت ناراضی هستند چون یک اقتصاد غیر رسمی، اقتصاد رسمی که مالیات می دهد و هزینه های خودش را دارد، تصرف کرده است. پس در دستفروشی دونوع نارضایتی وجود دارد؛ یکی نارضایتی افراد بیکار و دیگری نارضایتی صاحبان مغازه. اما پشت این بازی نارضایتی یک اقتصاد فاسدی هم وجود دارد که اجازه می دهد که دستفروشان در مکان های مختلف مستقر شوند؛ مثلاً ممکن است بابت جایی که اشغال می کنند اجاره یا درصدی از فروششان را بگیرند و در مجموع پول کلانی از دلالی در گردش در می آید، پس مسئله دستفروشی خیلی پیچیده است و به سادگی قابل تفسیر نیست.
*پس شما این پدیده را کاملاً اقتصادی می بینید و تفسیر می کنید؟
بله، مردمی که اهل مصرف و خرید هستند از دستفروش هم خرید می کنند و خرید مردم هم به کار این افراد رونق می دهد، اما پشت این جمعیت فراگیر دستفروش قدرتی نهفته است که اجازه داده این شرایط ممکن شود. از طرفی اغلب این دستفروش ها در حواشی و اطراف شهرهای بزرگ زندگی می کنند و برای بساط کردن به مراکز شهر می آیند و خود همین ماجرا نشانه ای از وضعیت بد اقتصادی مردم است و اینکه سیاستگذاران شهری بیشتر به فکر ساختن مراکز جدید و لوکس هستند و به نیازهای اولیه و دم دستی مردم معمولی بی توجه هستند. این قشر دستفروش جزو همان سه میلیون نفر بیکاری هستند که در آینده تعدادشان دو برابر هم می شود و نشانه خطر است و از این جهت می توان حضور دستفروشان را به نوعی یک جنبش اعتراض خیابانی به وضعیت هم بدانیم.
*به عنوان سوال پایانی اینکه، مواقع یا شرایط بحرانی در یک جامعه چه تأثیری بر روی رفتارهای خریدکنندگان دارد؟
گاهی اوقات خرید به عنوان یک مسکن و مواد مخدر عمل می کند که موقتاً افراد و خریداران را تخدیر و آرام می کند و باعث می شود برای لحظاتی افراد درد و رنج هایشان را فراموش کنند. در شرایط سخت و بحرانی حضور مردم در مراکز خرید باعث می شود که مردم فکر کنند این همه کالا و امکانات هست و از دیدن این فضا یک نوع حس خوب و محافظه کارانه می گیرند. همین الان هم می بیینیم که مراکز خرید شلوغ هستند حتی اگر خریدی صورت نگیرد.
نظر شما